هستم که هستم

یک سال از تغیر کارم گذشته و حالا جایگاه خوبی دارم 

اعتماد مجموعه جلب شده و تونستم بعد از ۸ ماه مدیر تیمی بشم که  توش استخدام شده بودم 

تغییر خوبه تغییر خیلی خوبه 

و از اینجا به بعد باید پله های بالاتر رو نگاه کرد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۰۱ ، ۱۸:۰۹
ruby

اینبار میدونستم این تغییر هم نتیجه خوبی میده 

همینطور هم شد . اتفاق های خوب رسیدن به یکی از چند شرکت بزرگ ایران و حالا بعد از ۳ ماه کار  و کمی جا افتادن تو محیط کار میتونم خودمو یه بررسی کنم.

جا برای پیشرفت هست فقط من به این مدل شرکت ها عادت نداشتم 

باید کمی اخلاقم رو تغییر بدم تا بتونم تو این سیستم رو به جلو حرکت کنم 

حسم میگه اینم یه موفقیت دیگس 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۰۰ ، ۱۶:۴۸
ruby

مدتی از تغییر کارم میگذره 

نقطه ای که بهش رسیدم همون نقطه تکراری و قبلیه 

انگار واقعا درست میگفت که تماماتفاق های زندگیت به  خودت بستگی داره 

الان تو یکی از بزرگترین شرکت های کشور کار میکنم 

جایگاه خوبی دارم 

ولی نارضایتی هنوزم هست 

و این کاملا درونیه کاملا 

اینجاست که ز اطرافت نا امید میشیو روی خودت تمرکز میکنی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۰۰ ، ۰۸:۵۷
ruby

وقتی شروع به کار میکنی فکر میکنی این کار تموم میشه فکر میکنی یه روزی بهترین میشی

ولی کم کم میفهمی برنامه نویس همه چیزش با اطرافیان فرق داره 

جور دیگه ای فکر میکنه 

مسائل رو جور دیگه ای میبینه 

یه برنامه نویس میدونه تااخر عمر باید بخونه و یاد بگیره 

هیچی تموم نمیشه 

همیشه باید یاد بگیره و هر روز اپدیت 

میای و میبینی هزاران رقیب داری

همه جور کاری باید انجام بدی

با فکر ارور ها میخوابی و با استرس پایان تایم پروژّ از خواب میپری

زندگی عجیبیه 

ولی وقتی یه اثری از خودت تو وب باقی میزاری و میدونی کلی ادم میان میبیننش انگار جاودانه شدی

انگار فرق خودتو با بقیه کم کم حس میکنی . کم کم میفهمی تو کار خاصی انجام میدی که همه میبینن ولی نمیفهمنش 

برنامه نویسی هیجانی داره که حدو اندازه نداره ولی نیاد روزی که بری تو ارور ها گیر ککنی اون موقع حالت از خودتو شغلت بهم میخوره 

هزار بار خودتو فحش میدی

و.....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۰۰ ، ۱۴:۱۰
ruby

هر بار که  جرات کردم تغییر بدم و تصمیم گرفتم اتفاق خوبی افتاد

و هر بار ترسیدم عقب رفتم 

اینبار هم مثل دفعات قبلی ولی اینبار وارد چالش بزرگتر و  جذاب تری شدم 

شاید فکرش هم نمیکردم که روزی بتونم تو همچین سیستمی کار کنم . روزی که تصمیم گرفتم برم خیلی هیجان داشتم عاشق این سیستم شده بودم 

الان که وارد شدم دیدنم ایراد هایی داره ولی میدونم اگر صبر کنم نتیجه خوبی میگیرم 

امیدوارم اینجا سکوی پرتاب من باشه برای اتفاق های بزرگ تر و بهتر

شاید اینجا همون نقطه ایه که سالها منتظر بود بهش برسم 

و الان دقیقا همونجا ایستادم 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۰۰ ، ۲۳:۲۰
ruby

این چالش هم با اتفاق خوبی تموم شد 

روز های سختی گذشت ولی نتیجه نتیجه دلخواه و اتفاق اتفاق های جذابی بود

حالا که رسیدم بهش اتفاق های بدی داره میوفته 

وقتی میرسم به یه حریم امن اروم اروم دست از تلاش برمیدارم 

نمیدونم چرا 

همه ادما همینن؟ یا من فقط اینطوری هستم ؟

تو مشکلات تلاش میکنم و بعد ز رد شدن ازمشکلات دیگه تلاشی برای حفظ یا بهبود جایگاه ندارم 

چقدر ادما عجیبن.

چقدر من عجیبم

اینروز ها هم میگذره  انیشتین میگه انسان باید دیوانه باشه که با رفتار های تکراری دنبال نتایج متفاوت باشه 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۰۰ ، ۱۱:۰۴
ruby

وارد یه مرحله سخت تر و جذاب تر شدم 

اینبار دیگه از استرس خبری نیست 

انگار پوست کلفت شدم 

میریم جلو خدا بزرگه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۰۰ ، ۰۰:۰۰
ruby

اینم اولین یادداشت سال ۱۴۰۰ 

مسیر زندگی از اینجا به بعدش برای من عجیب تر و مهم تره 

مشکلم اینجاست که میدونم هر چیزی هست ردن خودمه و این کارو سخت میکنه

تمام راه های درست رو هم میدونم یعنی هممون میدونیم 

دیگه از اینجا به بعد با خوودته که تو اون سیر ها بری یا نه 

این یعنی مسئولیت 

امیدوارم موفق بشم امسال دو چیز تغییر خواهد کرد قطعا  ۱- کار ۲- سمت کاریم 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ اسفند ۹۹ ، ۱۹:۵۲
ruby

یادمه دو ماه پیش خیلی استرس داشتم شرکت به اخر خط رسیده بود و جمع شده بود 

و تو تمام این مدت به این فکر میکردم بعدش چی میشه 

خدا رو شکر وضعیت بدی پیش نمیومد

اوضاع خیلی بهتره و بشدت راضیم از وضعیت موجود 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۹ ، ۱۱:۰۸
ruby

داشتم فکر میکردم هیچ چیزی خوشحالم نمیکنه

اصلا نمیدونم چی حالمو خوب میکنه

گاهی فکر میکنم تو این مدت هیچ دستاوردی نداشتم و این زندگی بدون دستاورده که اذیتم میکنه

واقعا نمیدونم عجیبه 

هیچ راهی برای خوشحالی ندارم 

بهش فکر میکنم ولی نتیجع ای نمیگیرم 

فقط ذهنم درگیر میشه 

وقتی فکر میکنم در مورد هیچ چیزی ذوق نمیکنم 

هیچ چیزی انرژی بهم نمیده 

اما راهی جز جنگیدن نیست 

هیچ راهی 

خستم خیلی ولی ادامه میدم 

اندروید پی اچ پی 

mysql 

react

javascript

angular

#c

python

html 

css

بازم ادامه میدم هنوز جون دارم میرم جلو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۹ ، ۲۳:۰۶
ruby