یک سال از تغیر کارم گذشته و حالا جایگاه خوبی دارم
اعتماد مجموعه جلب شده و تونستم بعد از ۸ ماه مدیر تیمی بشم که توش استخدام شده بودم
تغییر خوبه تغییر خیلی خوبه
و از اینجا به بعد باید پله های بالاتر رو نگاه کرد
یک سال از تغیر کارم گذشته و حالا جایگاه خوبی دارم
اعتماد مجموعه جلب شده و تونستم بعد از ۸ ماه مدیر تیمی بشم که توش استخدام شده بودم
تغییر خوبه تغییر خیلی خوبه
و از اینجا به بعد باید پله های بالاتر رو نگاه کرد
اینبار میدونستم این تغییر هم نتیجه خوبی میده
همینطور هم شد . اتفاق های خوب رسیدن به یکی از چند شرکت بزرگ ایران و حالا بعد از ۳ ماه کار و کمی جا افتادن تو محیط کار میتونم خودمو یه بررسی کنم.
جا برای پیشرفت هست فقط من به این مدل شرکت ها عادت نداشتم
باید کمی اخلاقم رو تغییر بدم تا بتونم تو این سیستم رو به جلو حرکت کنم
حسم میگه اینم یه موفقیت دیگس
مدتی از تغییر کارم میگذره
نقطه ای که بهش رسیدم همون نقطه تکراری و قبلیه
انگار واقعا درست میگفت که تماماتفاق های زندگیت به خودت بستگی داره
الان تو یکی از بزرگترین شرکت های کشور کار میکنم
جایگاه خوبی دارم
ولی نارضایتی هنوزم هست
و این کاملا درونیه کاملا
اینجاست که ز اطرافت نا امید میشیو روی خودت تمرکز میکنی
وقتی شروع به کار میکنی فکر میکنی این کار تموم میشه فکر میکنی یه روزی بهترین میشی
ولی کم کم میفهمی برنامه نویس همه چیزش با اطرافیان فرق داره
جور دیگه ای فکر میکنه
مسائل رو جور دیگه ای میبینه
یه برنامه نویس میدونه تااخر عمر باید بخونه و یاد بگیره
هیچی تموم نمیشه
همیشه باید یاد بگیره و هر روز اپدیت
میای و میبینی هزاران رقیب داری
همه جور کاری باید انجام بدی
با فکر ارور ها میخوابی و با استرس پایان تایم پروژّ از خواب میپری
زندگی عجیبیه
ولی وقتی یه اثری از خودت تو وب باقی میزاری و میدونی کلی ادم میان میبیننش انگار جاودانه شدی
انگار فرق خودتو با بقیه کم کم حس میکنی . کم کم میفهمی تو کار خاصی انجام میدی که همه میبینن ولی نمیفهمنش
برنامه نویسی هیجانی داره که حدو اندازه نداره ولی نیاد روزی که بری تو ارور ها گیر ککنی اون موقع حالت از خودتو شغلت بهم میخوره
هزار بار خودتو فحش میدی
و.....
هر بار که جرات کردم تغییر بدم و تصمیم گرفتم اتفاق خوبی افتاد
و هر بار ترسیدم عقب رفتم
اینبار هم مثل دفعات قبلی ولی اینبار وارد چالش بزرگتر و جذاب تری شدم
شاید فکرش هم نمیکردم که روزی بتونم تو همچین سیستمی کار کنم . روزی که تصمیم گرفتم برم خیلی هیجان داشتم عاشق این سیستم شده بودم
الان که وارد شدم دیدنم ایراد هایی داره ولی میدونم اگر صبر کنم نتیجه خوبی میگیرم
امیدوارم اینجا سکوی پرتاب من باشه برای اتفاق های بزرگ تر و بهتر
شاید اینجا همون نقطه ایه که سالها منتظر بود بهش برسم
و الان دقیقا همونجا ایستادم
این چالش هم با اتفاق خوبی تموم شد
روز های سختی گذشت ولی نتیجه نتیجه دلخواه و اتفاق اتفاق های جذابی بود
حالا که رسیدم بهش اتفاق های بدی داره میوفته
وقتی میرسم به یه حریم امن اروم اروم دست از تلاش برمیدارم
نمیدونم چرا
همه ادما همینن؟ یا من فقط اینطوری هستم ؟
تو مشکلات تلاش میکنم و بعد ز رد شدن ازمشکلات دیگه تلاشی برای حفظ یا بهبود جایگاه ندارم
چقدر ادما عجیبن.
چقدر من عجیبم
اینروز ها هم میگذره انیشتین میگه انسان باید دیوانه باشه که با رفتار های تکراری دنبال نتایج متفاوت باشه
وارد یه مرحله سخت تر و جذاب تر شدم
اینبار دیگه از استرس خبری نیست
انگار پوست کلفت شدم
میریم جلو خدا بزرگه
اینم اولین یادداشت سال ۱۴۰۰
مسیر زندگی از اینجا به بعدش برای من عجیب تر و مهم تره
مشکلم اینجاست که میدونم هر چیزی هست ردن خودمه و این کارو سخت میکنه
تمام راه های درست رو هم میدونم یعنی هممون میدونیم
دیگه از اینجا به بعد با خوودته که تو اون سیر ها بری یا نه
این یعنی مسئولیت
امیدوارم موفق بشم امسال دو چیز تغییر خواهد کرد قطعا ۱- کار ۲- سمت کاریم
یادمه دو ماه پیش خیلی استرس داشتم شرکت به اخر خط رسیده بود و جمع شده بود
و تو تمام این مدت به این فکر میکردم بعدش چی میشه
خدا رو شکر وضعیت بدی پیش نمیومد
اوضاع خیلی بهتره و بشدت راضیم از وضعیت موجود
داشتم فکر میکردم هیچ چیزی خوشحالم نمیکنه
اصلا نمیدونم چی حالمو خوب میکنه
گاهی فکر میکنم تو این مدت هیچ دستاوردی نداشتم و این زندگی بدون دستاورده که اذیتم میکنه
واقعا نمیدونم عجیبه
هیچ راهی برای خوشحالی ندارم
بهش فکر میکنم ولی نتیجع ای نمیگیرم
فقط ذهنم درگیر میشه
وقتی فکر میکنم در مورد هیچ چیزی ذوق نمیکنم
هیچ چیزی انرژی بهم نمیده
اما راهی جز جنگیدن نیست
هیچ راهی
خستم خیلی ولی ادامه میدم
اندروید پی اچ پی
mysql
react
javascript
angular
#c
python
html
css
بازم ادامه میدم هنوز جون دارم میرم جلو