هستم که هستم

سلام خوش آمدید

مدتی از تغییر کارم میگذره 

نقطه ای که بهش رسیدم همون نقطه تکراری و قبلیه 

انگار واقعا درست میگفت که تماماتفاق های زندگیت به  خودت بستگی داره 

الان تو یکی از بزرگترین شرکت های کشور کار میکنم 

جایگاه خوبی دارم 

ولی نارضایتی هنوزم هست 

و این کاملا درونیه کاملا 

اینجاست که ز اطرافت نا امید میشیو روی خودت تمرکز میکنی

 

  • ruby

وقتی شروع به کار میکنی فکر میکنی این کار تموم میشه فکر میکنی یه روزی بهترین میشی

ولی کم کم میفهمی برنامه نویس همه چیزش با اطرافیان فرق داره 

جور دیگه ای فکر میکنه 

مسائل رو جور دیگه ای میبینه 

یه برنامه نویس میدونه تااخر عمر باید بخونه و یاد بگیره 

هیچی تموم نمیشه 

همیشه باید یاد بگیره و هر روز اپدیت 

میای و میبینی هزاران رقیب داری

همه جور کاری باید انجام بدی

با فکر ارور ها میخوابی و با استرس پایان تایم پروژّ از خواب میپری

زندگی عجیبیه 

ولی وقتی یه اثری از خودت تو وب باقی میزاری و میدونی کلی ادم میان میبیننش انگار جاودانه شدی

انگار فرق خودتو با بقیه کم کم حس میکنی . کم کم میفهمی تو کار خاصی انجام میدی که همه میبینن ولی نمیفهمنش 

برنامه نویسی هیجانی داره که حدو اندازه نداره ولی نیاد روزی که بری تو ارور ها گیر ککنی اون موقع حالت از خودتو شغلت بهم میخوره 

هزار بار خودتو فحش میدی

و.....

  • ۰ نظر
  • ۰۹ شهریور ۰۰ ، ۱۴:۱۰
  • ruby

هر بار که  جرات کردم تغییر بدم و تصمیم گرفتم اتفاق خوبی افتاد

و هر بار ترسیدم عقب رفتم 

اینبار هم مثل دفعات قبلی ولی اینبار وارد چالش بزرگتر و  جذاب تری شدم 

شاید فکرش هم نمیکردم که روزی بتونم تو همچین سیستمی کار کنم . روزی که تصمیم گرفتم برم خیلی هیجان داشتم عاشق این سیستم شده بودم 

الان که وارد شدم دیدنم ایراد هایی داره ولی میدونم اگر صبر کنم نتیجه خوبی میگیرم 

امیدوارم اینجا سکوی پرتاب من باشه برای اتفاق های بزرگ تر و بهتر

شاید اینجا همون نقطه ایه که سالها منتظر بود بهش برسم 

و الان دقیقا همونجا ایستادم 

 

  • ۰ نظر
  • ۰۷ شهریور ۰۰ ، ۲۳:۲۰
  • ruby

این چالش هم با اتفاق خوبی تموم شد 

روز های سختی گذشت ولی نتیجه نتیجه دلخواه و اتفاق اتفاق های جذابی بود

حالا که رسیدم بهش اتفاق های بدی داره میوفته 

وقتی میرسم به یه حریم امن اروم اروم دست از تلاش برمیدارم 

نمیدونم چرا 

همه ادما همینن؟ یا من فقط اینطوری هستم ؟

تو مشکلات تلاش میکنم و بعد ز رد شدن ازمشکلات دیگه تلاشی برای حفظ یا بهبود جایگاه ندارم 

چقدر ادما عجیبن.

چقدر من عجیبم

اینروز ها هم میگذره  انیشتین میگه انسان باید دیوانه باشه که با رفتار های تکراری دنبال نتایج متفاوت باشه 

  • ۱ نظر
  • ۰۷ شهریور ۰۰ ، ۱۱:۰۴
  • ruby

وارد یه مرحله سخت تر و جذاب تر شدم 

اینبار دیگه از استرس خبری نیست 

انگار پوست کلفت شدم 

میریم جلو خدا بزرگه

  • ruby

اینم اولین یادداشت سال ۱۴۰۰ 

مسیر زندگی از اینجا به بعدش برای من عجیب تر و مهم تره 

مشکلم اینجاست که میدونم هر چیزی هست ردن خودمه و این کارو سخت میکنه

تمام راه های درست رو هم میدونم یعنی هممون میدونیم 

دیگه از اینجا به بعد با خوودته که تو اون سیر ها بری یا نه 

این یعنی مسئولیت 

امیدوارم موفق بشم امسال دو چیز تغییر خواهد کرد قطعا  ۱- کار ۲- سمت کاریم 

 

 

  • ۰ نظر
  • ۳۰ اسفند ۹۹ ، ۱۹:۵۲
  • ruby

یادمه دو ماه پیش خیلی استرس داشتم شرکت به اخر خط رسیده بود و جمع شده بود 

و تو تمام این مدت به این فکر میکردم بعدش چی میشه 

خدا رو شکر وضعیت بدی پیش نمیومد

اوضاع خیلی بهتره و بشدت راضیم از وضعیت موجود 

 

  • ۰ نظر
  • ۲۸ اسفند ۹۹ ، ۱۱:۰۸
  • ruby

داشتم فکر میکردم هیچ چیزی خوشحالم نمیکنه

اصلا نمیدونم چی حالمو خوب میکنه

گاهی فکر میکنم تو این مدت هیچ دستاوردی نداشتم و این زندگی بدون دستاورده که اذیتم میکنه

واقعا نمیدونم عجیبه 

هیچ راهی برای خوشحالی ندارم 

بهش فکر میکنم ولی نتیجع ای نمیگیرم 

فقط ذهنم درگیر میشه 

وقتی فکر میکنم در مورد هیچ چیزی ذوق نمیکنم 

هیچ چیزی انرژی بهم نمیده 

اما راهی جز جنگیدن نیست 

هیچ راهی 

خستم خیلی ولی ادامه میدم 

اندروید پی اچ پی 

mysql 

react

javascript

angular

#c

python

html 

css

بازم ادامه میدم هنوز جون دارم میرم جلو

  • ruby

چند روزه نمینویسم

اینجا هم روز های اخرشه و مدیریت داره فقط مشکل ایجاد میکنه

اولین شرکتیه که کار میکنم و انقدر مدیر نفهمی داره 

با اینکه یک ماه پیش به همه اطمینان داد برای امنیت شغلی و گفت همه با خیال راحت کار کنین دو هفته پیش اومد گفت همه اخراج و برید دنبال کار بگردید

نباید توقع داشت که هم انصاف داشته باشن 

شب عید شد و باید دنبال کار باشم 

یه تماس تلفنی خیلی خیلی مهم دارم 

ذهنم از این مبهم بودن همه فردا ها خسته شده 

هر سال یه داستان جدید هر سال یه اتفاق ناجور 

هر سال پر از اتفاق هایی که توقع نداری و فقط اذیت کننده شدن

نمیدونم تا چه سنی باید به شغل فکر کرد تا چه سنی هنوز امنیت شغلی و درامد نداشت 

هر سال اتفاق هایی که معلوم نیست چرا میوفتن 

ولی امسال رای بار اخر باید این موضوع رو حل کنم 

باید به هر شکلی شده تموم بشه و دیگه تکرار نشه 

 

 

  • ruby

یک هفته شده که ننوشتم 

مینویسم که مغزم اروم بشه 

ولی این مدت که درگیر کارها بودمم نشد 

شرکت تعطیل شد و برگشیم سر نقطه اول 

باز هم استرس کار و ...

اینم یه چالش جدیده که اینبار با روشی درست تر ازش  خارج میشم با نتیجه ای بهتر

 

  • ruby