علت خوشحالی

داشتم فکر میکردم هیچ چیزی خوشحالم نمیکنه

اصلا نمیدونم چی حالمو خوب میکنه

گاهی فکر میکنم تو این مدت هیچ دستاوردی نداشتم و این زندگی بدون دستاورده که اذیتم میکنه

واقعا نمیدونم عجیبه 

هیچ راهی برای خوشحالی ندارم 

بهش فکر میکنم ولی نتیجع ای نمیگیرم 

فقط ذهنم درگیر میشه 

وقتی فکر میکنم در مورد هیچ چیزی ذوق نمیکنم 

هیچ چیزی انرژی بهم نمیده 

اما راهی جز جنگیدن نیست 

هیچ راهی 

خستم خیلی ولی ادامه میدم 

اندروید پی اچ پی 

mysql 

react

javascript

angular

#c

python

html 

css

بازم ادامه میدم هنوز جون دارم میرم جلو

فشار زیاد فکری

چند روزه نمینویسم

اینجا هم روز های اخرشه و مدیریت داره فقط مشکل ایجاد میکنه

اولین شرکتیه که کار میکنم و انقدر مدیر نفهمی داره 

با اینکه یک ماه پیش به همه اطمینان داد برای امنیت شغلی و گفت همه با خیال راحت کار کنین دو هفته پیش اومد گفت همه اخراج و برید دنبال کار بگردید

نباید توقع داشت که هم انصاف داشته باشن 

شب عید شد و باید دنبال کار باشم 

یه تماس تلفنی خیلی خیلی مهم دارم 

ذهنم از این مبهم بودن همه فردا ها خسته شده 

هر سال یه داستان جدید هر سال یه اتفاق ناجور 

هر سال پر از اتفاق هایی که توقع نداری و فقط اذیت کننده شدن

نمیدونم تا چه سنی باید به شغل فکر کرد تا چه سنی هنوز امنیت شغلی و درامد نداشت 

هر سال اتفاق هایی که معلوم نیست چرا میوفتن 

ولی امسال رای بار اخر باید این موضوع رو حل کنم 

باید به هر شکلی شده تموم بشه و دیگه تکرار نشه 

 

 

کوتاهی از خودتونه

یک هفته شده که ننوشتم 

مینویسم که مغزم اروم بشه 

ولی این مدت که درگیر کارها بودمم نشد 

شرکت تعطیل شد و برگشیم سر نقطه اول 

باز هم استرس کار و ...

اینم یه چالش جدیده که اینبار با روشی درست تر ازش  خارج میشم با نتیجه ای بهتر

 

باید منطقه امن را رها کرد

باید از محیط امنی که داری فاصله بگیری تجربه کنی و یاد بگیری

تا زمانی که از دست ندی یاد نمیگیری و تجربه نخواهی کرد 

رها کن حاشیه امن زندگی رو نمیدونم چجوری راهشو پیدا کن و جدا شو از تمام امکاناتی که داری 

 

 

حفظ مسیر و بررسی هدف ها

نباید فراموش کنی چه هدف هایی داری نباید به سادگی با رسیدن به اولین نقطه امن همه چیزو فراموش کنی 

باید برسی به قله اهدافت باید بدونی این ابتدای مسیره و اگر اینو رها کنی یعنی هنوز هیچ تغییری در ذهنیتت بوجود نیومده 

اگر مثل قبل فکر کنی همون نتایج قبل رو میگیری باید بتونی به چیزایی نه بگی که قبلا اهمیتی نمیدادی

باید بدونی که رسیدن به اهداف بخشی از شخصیتت میشه و باید بتونی به تمامشون برسی 

ک

لطفا کوتاه نیا تازه وسط راهی

و ممنون که تا اینجا اومدی تا اینجای مسیر رو خوب اومدی و ادامشو لطفا رها نکن

تکرار تاریخ

بالاخره اتفاقی که منتظرش بودم افتاد 

چیزی کهمیدونستم پیش میاد 

امیدوارم این آخرین باری باشه که تو این شرایط قرار میگیرم 

و این آخرین سالی باشه که این موضوع رو احساس میکنم 

وقتی سرنوشتت رو میدی دست ادم های اینجوری نتیجش میشه همین که میتونن اینجوری با زندگیت بازی کنن

امیدوارم این تاریخ از یادم نره و آخرین بار باشه 

جنگجو

جنگیدن تو زندگی مهم ترین چیزی بود که یه مرد باید باورش کنه 

جنگیدن برای هدف ها تو موقعیت هایمختلف 

البته ممکن هر جنگی رو پیروز نشی و لی باید بجنگی چه با درونت چه با بیرون

نجنگیدن به دلایل مختلف کم کم قهرمانو از زندگی بیرونمیکنه و دیگه هیچ نبردی رو نمیتونی پیروز بشی

هیچ نبردی رو و سعی می گنی این شکست ها رو به دلایل مخلف ربط بدی و بهانه بیاری 

ولی فقط یه دلیل داره و اونم نجنگیدنته 

دیروز جنگ خوبی بود و بردی آفرین.

 

خودم

اینو برای خودم مینویسم که با اتفاق های این چند روز تمرکزم بهم خورد و چند روزی از مسیرم دور شدم 

این بدترین اتفاقیه که میتونه بیوفته 

اینکه به سادگی یادت بره چی میخواستی 

چیکار میکردی و راهت چی بوده 

این افتضاحه

شاید بار آخر

میرسی به جایی که باید تکلیف خودتو با یه سری از جریانات مشخص کنید 

باید بتونی قاطع تصمیم بگیری و تلاش کنی نتیجه بگیری 

مسیرتو مشخص کنی اینکه همیشه سر دوراهی باشی مدتی در ارامش باشی و بعد باز وضعیت خراب بشه فایده نداره 

باید بدونی داری چیکار میکنی 

شاید این تو 15 سالگی عادی باشه ولی وقتی وارد جامعه شدی دیگه نمیتونی با این شیوه بری جلو تکلیفتو مشخص کن تا بتونی برنامه ریزی کنی

بخشیدن یا پذیرفتن

وقتی نوع نگاهت رو عوض میکنی مقصر میشه قربانی ، دشمن میشه فریب خورده و....

خیلی ادمایی که فکر میکردی با هدفی دارن کاری رو انجام میدن و اون هدف شاید دشمنی با تو بوده ، تبدیل میشن به ادم هایی که شاید نیاز به کمک دارن و خودشون هم قربانی شرایط بدی هستن.

خیلیا خود خواه نیستن به قول استادی در خود گیر کردن . با خودشون از درون درگیری هایی دارن که اسیبش به توهم میرسه اما خیلی فرق داره با خودخواهی و یا دشمنی

خیلیا رو باید درک کرد پذیرفت و قبول کرد که نمیشه همه رو تغییر داد باید کنارشون زندگی کرد و  انقدر وسعت وجودتو بالا ببری که برای تو نتونن مشکلی پیش بیارن .

این پدیرفتنه و نه بخشیدن 

خیلیا نیاز دارن پدیرفته بشن نه بخشیده که حالا سر میزان تقصیرشون بحث کرد یا دادگاهیشون کرد . بپذیریم ادما ها رو ...